هوش مصنوعی مولد (GAI) در حال تغییر شکل حرفه نویسندگی است. با تکیه بر نظریه «بازآفرینی شغل» (Job Crafting)، این آزمایش که در آن به سبک خارجیها نامش را میگذاریم مطالعه، به بررسی راهبردهای متفاوت نویسندگان حرفهای در مواجهه با GAI میپردازد. ۲۵ مصاحبه نیمهساختاریافته با افرادی از حوزههای مختلف نویسندگی انجام شد که تجربهای دستکم یکساله در کار با یا در برابر GAI داشتند. نتایج نشان میدهد که برخی نویسندگان با هدف برجستهسازی ارزش نیروی انسانی، حفظ هویت شغلی و تمایز از تولیدات ماشینی، به بازآفرینی نقش خود بدون تکیه بر GAI روی آوردهاند. در مقابل، گروهی دیگر از GAI برای سادهسازی فرایندها، کاهش کار تکراری و تقویت بهرهوری بهره میبرند. بررسی این دو رویکرد نشان میدهد که مقاومت در برابر GAI نهتنها نشانه انکار فناوری، بلکه نوعی طراحی فعالانه کار در رقابت با آن است. این تنوع در مواجهه، پیامدهای مستقیمی برای تعریف مهارت، اعتبار حرفهای و ساختارهای همکاری در آینده دارد.
هوش مصنوعی مولد (GAI) با قابلیت تولید متن، تصویر، صدا و سایر اشکال محتوای خلاقانه، در مدت کوتاهی به یکی از نیروهای اصلی در تحول ساختارهای حرفهای تبدیل شده است. ابزارهایی مانند ChatGPT نهفقط در کارکردهای کمکی، بلکه بهعنوان رقیبی مستقیم برای نویسندگان حرفهای مطرح شدهاند.
در حالی که برخی از پژوهشهای اولیه به افزایش بهرهوری، خلاقیت و اعتماد به نفس کاربران این ابزارها اشاره کردهاند، طیف گستردهای از نویسندگان نیز نسبت به تضعیف نقش انسانی، کاهش فرصتهای شغلی و از بین رفتن اعتبار حرفهای ابراز نگرانی کردهاند. اتحادیههایی مانند WGA و SAG-AFTRA نیز هشدارهایی درباره اثرات GAI بر آینده نویسندگی منتشر کردهاند.
بخش زیادی از پژوهشهای حوزه تعامل انسان و رایانه (HCI) تا کنون بر تجربه اولیه کاربران در مواجهه با GAI تمرکز داشتهاند. اما این تجربیات گذرا، تصویر کاملی از چگونگی شکلگیری الگوهای پایدار استفاده یا مقاومت در برابر این فناوری بهدست نمیدهند. همچنین، کمتر به این موضوع پرداخته شده که چگونه مقاومت آگاهانه در برابر GAI، خود میتواند به شکلگیری سبکهای جدیدی از کار بینجامد.
برای پاسخ به این خلأ، این مطالعه دو پرسش را دنبال میکند: نخست، نویسندگان حرفهای چه شیوههایی برای مقاومت در برابر GAI بهکار میگیرند؟ و دوم، این شیوهها چه تفاوتها و شباهتهایی با راهبردهای کسانی دارند که از GAI استقبال کردهاند؟ در این مسیر، از چارچوب نظری Job Crafting برای تحلیل استفاده شده است؛ رویکردی که کار را نه صرفاً مجموعهای از وظایف از پیشتعیینشده، بلکه میدان بازآفرینی فعالانه نقشها و روابط کاری توسط خود افراد میداند.
کار خلاقانه، فرایندی است که بر تولید ایدههای نو و مفید استوار است، اما اجرای این ایدهها نیازمند مهارت، ابزار و ساختارهایی است که همواره در حال دگرگونی بودهاند. با گسترش فناوریهای دیجیتال، شکلگیری ابزارهایی مانند طراحی رایانهای، سامانههای پشتیبان خلاقیت و رایانش خلاق، مرزهای کار خلاقانه تغییر کرده است.
این تغییرات نهتنها فرایند تولید محتوا، بلکه مفهوم ارزش، مالکیت و هویت حرفهای را نیز دگرگون کردهاند. پژوهشهای حوزه تعامل انسان-رایانه نشان دادهاند که کار خلاقانه بهجای تکیه صرف بر نتیجه، اکنون بیش از پیش بر فرایند و تجربه فردی کارگر متمرکز است. همچنین، در پلتفرمهای آنلاین مانند فایور و آپورک، مرز میان فرد و محصول کمرنگ شده و هویت حرفهای در معرض تهدیدات تازهای قرار گرفته است.
ورود هوش مصنوعی مولد به فضای کار، دو مسیر متفاوت را در پژوهشها ترسیم کرده است. برخی مطالعات بر افزایش بهرهوری، تسریع فرایندها و ارتقای کیفیت کار تأکید دارند. در این رویکرد، GAI ابزاری است برای گسترش تواناییهای فردی. در مقابل، طیفی از پژوهشها بر کاستیهای فنی، افزایش خطا و کاهش عمق فکری در کارهایی که با کمک GAI تولید میشوند تمرکز دارند.
با این حال، بیشتر این مطالعات بر تأثیرات کلی GAI در سطح حرفهها متمرکز بودهاند و کمتر به تجربه زیسته افراد در محیطهای واقعی پرداختهاند. بخش عمدهای از پژوهشها نیز روی فرآیند پذیرش فناوری تمرکز داشتهاند، نه بر شیوههای مقاومت آگاهانه در برابر آن.
برای درک دقیقتر از تجربه مواجهه نویسندگان با GAI، این پژوهش از نظریه «Job Crafting» بهره میگیرد. این چارچوب بر نقش فعال خود افراد در بازتعریف وظایف، روابط و هدفهای شغلیشان تأکید دارد و برخلاف الگوهای سنتی طراحی شغل، کنترل و اختیار را به خود کارگر واگذار میکند.
این نظریه بهویژه در مشاغل خلاق که استقلال و مهارت فردی نقش کلیدی دارند، اهمیت مییابد. در اینجا، رویکرد افراد به GAI نه صرفاً یک واکنش فناورانه، بلکه نوعی تلاش برای بازتعریف مرزهای نقش حرفهای تلقی میشود. همین ویژگی، Job Crafting را به ابزاری مناسب برای تحلیل تجربه نویسندگانی تبدیل کرده است که چه با پذیرش و چه با مقاومت، در حال بازساختن حرفه خود هستند.
برای پاسخ به پرسشهای پژوهش، مطالعهای کیفی مبتنی بر مصاحبه نیمهساختاریافته با ۲۵ نویسنده حرفهای انجام شد. همه شرکتکنندگان تجربهای دستکم یکساله با ابزارهای هوش مصنوعی مولد (GAI) داشتند و از زمینههای کاری متنوعی میآمدند، از نویسندگی ادبی و روزنامهنگاری گرفته تا تبلیغات، UX، و حقوق.
فرایند جذب شرکتکنندهها با هدف تنوعبخشی حداکثری در نقش، جنسیت، تجربه کاری، نوع قرارداد و میزان پذیرش یا مقاومت نسبت به GAI طراحی شد. شرکتکنندگان از طریق شبکههای اجتماعی، انجمنهای حرفهای نویسندگی و پلتفرمهای فریلنسینگ شناسایی و دعوت شدند.
در میان ۲۵ شرکتکننده، ۱۲ نفر زن، ۱۰ نفر مرد و ۳ نفر غیردودویی بودند. میانگین تجربه کاری ۱۷.۸ سال و میانگین آشنایی با GAI حدود ۱۶ ماه بود. ابزارهایی مانند ChatGPT، CoPilot، Claude، و Elicit در میان نمونه استفاده شده بودند.
مصاحبهها بهصورت آنلاین و بهطور میانگین ۷۷ دقیقه طول کشیدند. در طول گفتوگو، از شرکتکنندگان خواسته شد درباره تغییراتی که در وظایف، فرایندها و تعاملات حرفهای خود تحت تأثیر GAI ایجاد کردهاند صحبت کنند.
سؤالات مصاحبه در سه محور اصلی تنظیم شده بودند: توصیف روال کاری روزمره، تجربههای مواجهه با GAI (اعم از پذیرش یا مقاومت)، و تأثیرات GAI بر مهارتها و آینده شغلی. مصاحبهها با رضایت شرکتکنندگان ضبط و سپس بهطور کامل رونویسی شدند. برای سه مورد که ضبط مجاز نبود، یادداشتهای دقیق جایگزین شد.
تحلیل دادهها از طریق کدگذاری تماتیک در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول، کدگذاری باز و بدون پیشفرض انجام گرفت و ۸۲ کد اولیه استخراج شد. پس از پالایش، ۶۱ کد نهایی در قالب مضامین کلی دستهبندی شدند.
در مرحله دوم، از چارچوب نظری Job Crafting برای تحلیل عمیقتر استفاده شد و کدها بهصورت تطبیقی با مفاهیمی مانند «بازآفرینی نقش»، «تنظیم روابط کاری»، «رویکرد اجتنابی» و «رویکرد توسعهگرا» سازماندهی شدند. تحلیل نهایی با مشارکت همه نویسندگان مقاله و در جلسات همفکری صورت گرفت.
مطالعه با تأیید کمیته اخلاق دانشگاه انجام شد و مشارکت کاملاً داوطلبانه بود. پژوهشگران ضمن حفظ بیطرفی در موضعگیری نسبت به GAI، تلاش کردند فضایی امن و باز برای شنیدن روایتهای متضاد از تجربه نویسندگان فراهم کنند.
واکنش نویسندگان حرفهای به GAI را میتوان در دو مسیر کلی دستهبندی کرد: برخی با هدف تقویت نقش انسانی و تثبیت موقعیت حرفهای خود، به بازآفرینی آگاهانه نقششان پرداختند (راهبردهای انسانی). برخی دیگر، با رویکردی پذیرا، تلاش کردند GAI را در جهت بهبود کارایی، کاهش فشار کاری یا گسترش توانمندیهای شغلی به کار بگیرند (راهبردهای GAI-محور).
یافتهها نشان میدهند که این راهبردها در دو بعدِ متفاوت عمل میکنند:
نویسندگانی که با GAI مخالفت داشتند، برای تثبیت هویت خود به شکلهای گوناگون، تلاش آگاهانه انجام دادند. برای مثال، نویسندگان فریلنس در متن رزومه و پیشنهادهای کاری، نشانههایی انسانی درج میکردند—از داستانهای شخصی گرفته تا عکسهایی با فرزندشان هنگام نوشتن—تا از «شبهربات» بودن متمایز شوند.
برخی دیگر، مانند روزنامهنگاران، با نگهداشتن گزارشهای جزئی از فرایند نگارش (مصاحبهها، تحقیقها، منابع)، سعی داشتند شفاف کنند که خروجی کار حاصل تلاش انسانی است، نه محصول الگوریتم. این شفافسازی حتی در مواردی انجام میشد که مدیران یا مخاطبان مستقیماً خواهان آن نبودند؛ اقدامی که بیشتر برای حفظ عزت نفس حرفهای انجام میشد.
در برابر فشار بازار و احتمال حذفشدن از زنجیره تولید محتوا، برخی نویسندگان به سمت تولید محتوا با مالکیت مستقیم حرکت کردهاند. راهاندازی وبسایتهای شخصی، انتشار کتابهای الکترونیک در آمازون و ساخت جامعه مخاطب مستقل از پلتفرمهای اصلی، از جمله شیوههایی بود که برای حفظ استقلال و درآمد پایدار پیگیری شدهاند.
برخی نویسندگان، بهویژه در حوزه نویسندگی خلاق یا فرهنگی، سعی کردهاند با ایجاد ارتباط مستقیم با مخاطبان—در قالب کارگاههای آموزشی، پستهای اینستاگرامی یا جلسات حضوری—نهتنها محصول نهایی، بلکه فرایند انسانی تولید محتوا را نیز به نمایش بگذارند. این کار با هدف ایجاد «سرمایه اجتماعی» و ساخت تصویری انسانی از تولید محتوا انجام شده است.
نویسندگانی که خود را در معرض تهدید مستقیم GAI میدیدند، در مواردی برای مقاومسازی نقششان، به یادگیری مهارتهای مکمل روی آوردهاند: مانند طراحی گرافیکی، تدوین ویدیو، یا دانش پایه UX. این حرکتها نهفقط برای گسترش بازار کار، بلکه بهعنوان نوعی واکنش هویتی نسبت به ماشینزایی کار ارزیابی میشد.
در تلاش برای تمایز از تولید ماشینی، برخی نویسندگان به همکاری با دیگر متخصصان انسانی روی آوردند: مانند نوشتن مقالههای مشترک با دیدگاههای متنوع یا استفاده از مصاحبهها و دادههای انسانی برای غنای محتوایی. این همکاریها نه صرفاً کارکردی، بلکه نوعی «بیانیه» علیه تولید سریع و یکنواخت ماشینی تلقی میشدند.
در مقابل گروهی که برای حفظ هویت انسانی خود تلاش میکردند، دستهای از نویسندگان نیز بودند که GAI را بهعنوان ابزاری سودمند در جهت گسترش نقش حرفهایشان پذیرفتهاند. اما برخلاف گروه نخست، تمرکز آنها بیشتر بر بهبود فرایندها و کارایی بود، نه بر بازتعریف هویت.
نویسندگانی که با موقعیتهایی مانند بنبست ذهنی یا نداشتن ایده در مراحل ابتدایی پروژه مواجه میشدند، از GAI بهعنوان سکوی پرتاب برای آغاز نوشتن استفاده میکردند. حتی اگر از خروجیها مستقیماً استفاده نمیشد، همین تعامل اولیه باعث فعال شدن ذهن و تسهیل شروع فرایند نگارش میگردید.
ابزارهای GAI برای تولید گزینههای جایگزین، پیشنهاد تیتر، بازنویسی پاراگرافها و تولید متای سئو کاربرد داشتند. این قابلیتها بهویژه در مراحل بازبینی یا طراحی محتوای چندنسخهای برای مخاطبان متنوع، ارزش افزودهای قابلتوجه فراهم میکردند.
در مواجهه با موقعیتهای تنشآلود یا پیچیده در تعامل با مشتری یا همکار، برخی نویسندگان از GAI برای پیشنویس کردن ایمیلها یا پیامهایی با لحنی حرفهای، متعادل و مؤثر استفاده میکردند. استفاده از کلمات کلیدی مانند “همدلانه”، “سازنده”، یا “پیشنهاد جایگزین” در گفتوگو با مدل، به آنها در تولید پیامهای دقیقتر کمک میکرد.
برخی از نویسندگان نهتنها از GAI استفاده میکردند، بلکه در پروژههای ارزیابی یا بهبود این مدلها نیز مشارکت داشتند. آنها با بررسی خروجیها، شناسایی نقاط ضعف مدل و ارائه بازخورد به تیمهای توسعه، تجربهای دوگانه بهدست میآوردند: هم در استفاده، هم در آموزش GAI. این نقش، جایگاه آنها را بهعنوان «کاربران خبره» در جامعه حرفهایشان تقویت میکرد.
تعامل اثربخش با GAI برای بسیاری از نویسندگان نیازمند طراحی هوشمندانه جریان کار بود. برنامهریزی زمانی برای جلسات پیوسته با مدل، تدوین ساختارهای گفتوگو، و اجتناب از شروع و توقفهای مکرر، بخشی از مهارتهای جدیدی بود که این گروه آموخته بودند. این نوع “کار مدیریتی با هوش مصنوعی” (AI-managerial labor)، بخش نامرئی اما تعیینکنندهای از بهرهبرداری مؤثر از ابزارها بود.
برخی نویسندگان بهجای افزودن وظایف یا مهارت جدید، ترجیح دادهاند با کنار گذاشتن بخشهایی از شغل یا شیوه کار، خود را از فشار رقابت با GAI خارج کنند. این رویکرد اجتنابی نهتنها برای حفظ سلامت روان و کیفیت کار، بلکه بهمنظور بازتعریف مرزهای حرفهای از منظر انسانی بهکار گرفته شده است.
نویسندگانی که پیشتر پروژههای پرحجم اما کمارزش مانند نوشتن پستهای وبلاگی یا محتواهای بازاریابی سطح پایین را میپذیرفتند، پس از ظهور GAI این نوع کارها را بهطور کامل کنار گذاشتند. بهگفته یکی از مصاحبهشوندگان: «اگر کاری را میتوان بهراحتی با GAI انجام داد، شاید اصلاً نباید من انجامش دهم.»
در برابر حذف برخی پروژهها، تمرکز این گروه بر کارهایی افزایش یافته که به تحلیل پیچیده، تجربه زیسته یا درک اجتماعی عمیق نیاز دارند—موضوعاتی که GAI هنوز در آنها ضعف دارد. این انتخاب آگاهانه به حفظ تمایز حرفهای و رضایت شخصی آنها کمک کرده است.
بسیاری از نویسندگان اشاره کردند که مسابقه دائم برای اثبات توانایی و رقابت با ابزارهای ارزان و سریع، فشار روانی زیادی ایجاد کرده بود. با حذف کارهای رقابتیپذیر و پذیرش محدودیتهای شخصی، برخی توانستند احساس فرسایش را کاهش دهند و تعادل بهتری بین کار و زندگی ایجاد کنند.
در انتخاب مشتری، همکار یا پروژه، نویسندگان این گروه ترجیح میدادند با افرادی همکاری کنند که تعامل انسانی را ارزشگذاری میکردند. آنها به دنبال فضاهایی بودند که در آنها «رابطه» مهمتر از «خروجی سریع» باشد. این انتخاب، به نوعی بازسازی زیستجهان حرفهای از منظر ارزشهای انسانی است.
برخی نویسندگان تصمیم گرفتهاند بهطور آگاهانه از بررسی یا مقایسه خروجیهایشان با تولیدات GAI خودداری کنند. آنها این پرهیز را راهی برای حفظ سلامت ذهنی و تمرکز بر سبک و صدای شخصی خود میدانستند، حتی اگر در نگاه بازار، این سبک «کمبازدهتر» باشد.
در این رویکرد، نویسندگان GAI را نه برای گسترش یا بازتعریف نقش حرفهای، بلکه برای کاهش بار ذهنی و عملیاتی بهکار گرفتهاند. آنها میکوشند بخشی از فشارهای روزمره را از دوش خود بردارند تا زمان و انرژی بیشتری برای کارهای اصلی باقی بماند.
نویسندگانی که در حوزههایی مانند UX، تبلیغات یا مدیریت محتوا فعالیت میکردند، از GAI برای انجام وظایفی مانند تولید محتوای اولیه، تهیه پیشنویس ایمیلهای تکراری، یا تولید «محتوای اسکلتوار» استفاده میکردند. این ابزارها به آنها کمک میکردند تا وقت بیشتری برای تصمیمگیریهای مهم یا بازبینیهای خلاقانه اختصاص دهند.
برخی از نویسندگان اظهار کردند که استفاده از GAI در مراحل اولیه، مانند طراحی ساختار کلی یا تعیین جهت کلی متن، باعث کاهش اضطراب و فشار ذهنی شروع کار میشود. این تعامل اولیه گاه بهعنوان «دویدن آهسته قبل از مسابقه» توصیف شد.
در بسیاری از پروژهها، نویسنده فقط وظیفه نگارش ندارد، بلکه باید وظایف جانبی مانند مستندسازی، تهیه بولتپوینت برای جلسات، یا تهیه خلاصه برای مدیر پروژه را هم انجام دهد. برخی از نویسندگان این وظایف را به GAI واگذار کردهاند تا زمان بیشتری برای تولید محتوای اصلی داشته باشند.
برخی فریلنسرها از GAI برای کاهش نیاز به همکاری با ویراستار، طراح یا ایدهپرداز استفاده میکردند. آنها با استفاده از ابزارهایی مانند GPT یا Claude میتوانستند تا حدی نقشهای مکمل را شبیهسازی کرده و پروژه را بهتنهایی جلو ببرند—بهویژه در پروژههایی که بودجه یا زمان کافی برای تشکیل تیم وجود نداشت.
در مواردی که نویسنده مجبور به گرفتن تصمیمات متعدد کماهمیت در طول کار بود (مانند انتخاب تیتر، فرمدهی جملات یا آرایش متنی)، استفاده از پیشنهادات GAI بهعنوان فیلتری برای غربالگری ایدهها، به او کمک میکرد تا تمرکز خود را روی خطوط اصلی محتوا حفظ کند.
یافتههای این پژوهش نشان میدهند که مواجهه با هوش مصنوعی مولد (GAI) صرفاً به پذیرش یا رد فناوری محدود نمیشود. نویسندگان حرفهای، چه موافق و چه مخالف، با بازآفرینی نقش شغلی خود، تلاش میکنند جایگاهشان را در شرایط جدید حفظ یا تقویت کنند. این رویکردها را میتوان در چهار شکل اصلی دید: توسعه انسانی، توسعه GAIمحور، سادهسازی انسانی، و سادهسازی GAIمحور.
مطابق با نظریه Job Crafting، واکنش نویسندگان به GAI بیشتر یک تلاش کنشمند برای بازتعریف نقش بود تا صرفاً انطباق یا پذیرش ابزار. چه آنهایی که از GAI بهره گرفتند و چه آنهایی که در برابر آن مقاومت کردند، هر دو گروه بهنوعی در حال بازسازی مرزهای حرفهای خود بودند. این نشان میدهد که تحولات فناورانه، در مشاغل خلاق، بیش از آنکه نقش را از بیرون تحمیل کنند، بستری برای بازتعریف درونی آن فراهم میکنند.
برخلاف تصور رایج، مقاومت در برابر فناوری الزاماً به معنای عقبنشینی یا ایستادگی منفی نیست. در بسیاری از موارد، نویسندگانی که GAI را نپذیرفته بودند، راههایی برای تثبیت هویت، تمایز حرفهای و ارتقای مهارت پیدا کرده بودند. این نشان میدهد که مقاومت، نوعی عملورزی است نه انفعال—و میتواند منجر به نوآوری در سبک کار و مسیر حرفهای شود.
در میان نویسندگانی که از GAI استفاده میکردند، الگوهای متنوعی دیده شد؛ برخی آن را برای گسترش نقش حرفهای به کار گرفته بودند، برخی برای سبکسازی و حذف کارهای تکراری. این طیفپذیری نشان میدهد که پذیرش فناوری نباید بهعنوان انتخابی مطلق تفسیر شود. افراد ممکن است فقط بخشهایی از کار خود را با کمک GAI انجام دهند، بدون آنکه کل نقششان ماشینی شود.
استفاده مؤثر از GAI نیازمند یادگیری مهارتهای جدید بود؛ از جمله طراحی تعامل مؤثر با مدل، زمانبندی درست، تشخیص نقاط قوت/ضعف خروجی، و حتی آگاهی اخلاقی نسبت به منابع محتوا. این مهارتها بخشی از «سواد حرفهای» آینده خواهند بود که صرفاً دانستن ابزارها را شامل نمیشود، بلکه نحوه بهکارگیریشان را نیز دربر میگیرد.
شاید مهمترین پیامد این مطالعه، بازتعریف «انسانی بودن در کار» باشد. برای برخی نویسندگان، انسانیبودن به معنای داشتن احساسات، داستان شخصی، یا نگاه اجتماعی بود؛ برای برخی دیگر، به معنای تصمیمگیری، قضاوت و خلاقیت. GAI باعث شد این مرزها شفافتر، و در عین حال، مناقشهبرانگیزتر شوند. این مسئله نهفقط فنی یا شغلی، بلکه وجودی و اخلاقی نیز هست.
تحقیق حاضر نشان داد که مواجهه نویسندگان حرفهای با هوش مصنوعی مولد، واکنشی صرفاً فناورانه نبود؛ بلکه فرآیندی پیچیده از بازآفرینی نقش، تنظیم هویت شغلی و بازتعریف مرزهای کار انسانی بود. برخی با تقویت توانمندیها و تمایزگذاری از ماشین، به دنبال تثبیت جایگاه خود بودند؛ برخی دیگر با بهکارگیری GAI تلاش کردند فرایندها را مؤثرتر، سبکتر یا گستردهتر کنند.
این یافتهها تأکید میکنند که کار خلاقانه در عصر هوش مصنوعی، نه حذف انسان است و نه اتوماسیون کامل، بلکه نوعی همزیستی پرفشار و پویای انسانی–ماشینی است. این وضعیت، نویسندگان را ناگزیر میسازد تا موقعیت شغلی خود را بهطور مستمر بازنگری و بازتعریف کنند.
برای پژوهشگران آینده، پرسشهایی در زمینه پایداری هویت حرفهای، تغییرات در مفهوم مهارت، و اثرات روانی این دگرگونیها باز است. برای سیاستگذاران و نهادهای حرفهای، مهم است که فضای آموزش، حمایت و مشروعیت برای اشکال متنوعی از بازآفرینی شغلی فراهم شود—چه در پذیرش فناوری، چه در مقاومت سازنده با آن.
منبع: arxiv.org